۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

احمدی نِجاد به هر بچه ای که از امسال به دنیا بیه یک میلیون تومَن پول مِده

آخ و اوخ نِکُنی بچه ها بیدار برَن…!!

ــ کُبرا بُدو بچه هاره باخوابون جاره بنداز…! بدو که دیر رَفت…!
ــ چی دیر رَفت اَکبر اقا…؟
ــ تو برو بچه هاره باخوابون …جاره بنداز…! یک دستی به سر و صورتت بیکیش تا بُگم…!
……………
……………
…………….
ــ همه خوابیدن کُبرا…؟
ــ اصغر و مَمَد و غلوم رضا خوابیدن…! عِصمَت و عِفَت و فاطمه هم
خوابیدن…ای جونُمَرگ رفته عُذرا نِماخوابه هر کار مُکُنُم…مِگه بره چی زود
باخوابُم…ماخوام( فاصله ها )ره بیبینُم…!
ــ بگو الان بابات میه با کمربَند سیات مُکنه…مِخی فاصله هاره بیبینی
که بری سوار ماشینای مِردُم بری ابروماره بُبری ها…؟ برو دیگه…!
…………
……………..
ــ خوابید…؟
ــ ها…خوب چیه حالا…چیکار دِری..؟
ــ احمدی نِجاد به هر بچه ای که از امسال به دنیا بیه یک میلیون تومَن
پول مِده…! سالی دوتا بچه اگه بیارم مِشه به عبارتی دومیلیون تومن…!
ــ راست مِگی اکبر اقا…؟
ــ بعله… اَصَن اَلان خیلیا مَمَر دَرامدِشا از هَمی راهه…سه چارتا زن
گیریفتَن هَمَشا شیکما امده بالا…تازه چی… خیلی ها زَناشا سه چار قولو
مِزایَن نونِشا تو روغنه…! شانس که نِدرُم که تو محض رضای خدایم که شده
یکبارَم سه قلو بزایی…!
ــ اکبر اقا مِخی بری زن بیگیری…؟
ــ اگه تو سه قلو بیاری نه…وَگرنه……
ــ مگی مُو چیکار بُکُنُم…؟ مو زمینُم…! تو تُخم خوب بکار مُو بار
میارُم….! تو کِمَر نِدری تَخسیر مُویه…؟ تو قُوه نِدری یک شب سه تا تُخُم
بکاری تَخسیر مُویه…ای ی ی ی ی….؟
ــ حالا حرف نزن خِل و فِش نکن باخواب ماخام اِمشب به اُمید خدا و
چاردَه معصوم سه تا تُخُم بکارُم شایدم چارتا… ای مِرتیکه که حرفش حرف
نیست که… میبینی چار روز دیگه یک زّر دیگه مِزنه …چراغه خاموش کُن باخواب
…! اخ و اوخَ نِکُنی بچه ها بیدار برَن…!!
ــ نِمِشه…!! مُو خون دیدم اِمَشب اَکبر اقا…!
ــ به زمین داغ بُخوری خروس بی مَحَل… اِمشَبَم وقت خون دیدَنه…!
اَه..اَه…اَه…!! وَخه او تلفیزیونِه روشن کُن بیبینُم سِریال شروع رفته یا
نه…وَخه…!‬

آخ و اوخ نِکُنی بچه ها بیدار برَن…!! ( قسمت دوم )

ــ اَکبر اقا جان بچه ها ره خوابُندُم ….!! جارَم اِنداختُم….!! بیا دیگه دیر رَفت…!
ــ مگه مریض نِبودی تو…؟
ــ خوب رََفتُم دیگه…! قِشَنگ رفتُم حَموم خودمِه شُستُم…نِمازُمَم
خواندُم…او چُوی زنجفیلِه بُخور زود بیا دیگه…! راستی گفتی اَحمدی نجاد
بره هر بچه چقَد پول مِده…؟
ــ گه خورده هرکی گفته احمدی نِجاد پول مِده…!!
ــ خودت که گفتی اکبر اقا جان…!
ــ مُو گه خوردُم… ! ای پدر سگ به اسم پول دادَن به بچه ها پونصد
میلیارد تومن گریفته ولی نِمِده که پُفیوز… مِگه بره بچه ها تو حساب بانکی
پول مِذارَن هیجده سال دیگه بچه ها خودشان فقط مِتِنَن وَردارَن… بوزَک
نِمیر باهار میه کومبُوزه با خیار میه…! یکی نیست بگه قُرُندَنگ..!! تو
هیجده ماه دیگه اَصن هستی که حرف از هیجده سال دیگه مِزنی…؟ تازه هیجده
سال دیگه با ای یک میلیون تومن یک دست کت شلوارم نِمِدَن…!! خوب بود زود
فهمیدم به طِنافِ ای مرتیکه نِرَفتُم تو چاه…ای مُرده شور بُرده جز نِکبت
و بدبختی چیزی نِدره بره ما…خاک تو سر مو که رفتُم رای دادم بهش…خاک
عالم…!!
ــ خوب حالا ولش کن… چوییت یَخ کِرد بُخور پاشو بیا…بیا دیگه الان صُب مِره…!
ــ برو امَدُم…!!
ــ راستی اَکبر اقا جان قبض اب و برق و گاز امِده رو هَمَش نویشته
اِخطار قطع..!! گذاشتُم رو طاقچه…چی گیرون رفته…!! مَمَد اقایَم امِده بود
دَم دَر گفت اجاره خانه سه ماه عَقِب افتاده خالی کُنِن…!! چاه مُسترابَم
پُر رفته..! برنجمایَم تِموم رفته…! روغَنَم نِدِرم…!
ــ ای خدا لعنتت کنه خروس بی محل…حالا وَخته ای حَرفایه…!! خوابید ای لامَصَب…خوابید

Nissan Toyota Suzuki

آقايان! از اين ۸ ماده غذايي غافل نشويد

مردان با زنان تفاوت هاي اساسي دارند ازجمله در نيازهاي تغذيه اي زنان به
مواد مغذي خاصي در طول دوران بارداري و شيردهي و براي پيشگيري از سرطان
سينه نياز دارند در حالي که مردان براي حفظ توده استخواني، عضلاني و
پيشگيري از سرطان پروستات به موادمغذي ديگري نيازمند هستند. بسياري از
مردان به نيازهاي غذايي خود توجه چنداني نشان نمي دهند و از بهترين
موادغذايي که سلامت آن ها را تضمين مي کند غفلت مي ورزند. به گفته
کارشناسان مواد غذايي که در عين مقاوم کردن سيستم ايمني بدن از کاهش توده
استخواني جلوگيري کرده و آنتي اکسيدان هاي مورد نياز بدن را تامين مي کند
در رژيم غذايي مردان در اولويت قرار دارد. در اين رژيم غذايي که بايد
همراه با ترک سيگار و فعاليت بدني متوازن باشد، مصرف مکمل هاي ويژه مردان
نيز پيش بيني شده است. در مطلب زير به نقل از سايت «وب ام دي» ۱۰ ماده
غذايي که براي حفظ سلامت مردان ضروري است، ذکر شده است. ۱ - مصرف صدف
خوراکي: صدف خوراکي به علت دارا بودن روي فراوان به مردان توصيه مي شود.
روي در توليد دي ان اي و ترميم سلول هاي بدن نقش اساسي ايفا مي کند. به
گفته محققان مصرف روي در حفاظت از سلول هاي آسيب پذير پيش رونده در بروز
سرطان پروستات نقش مهمي ايفا مي کند. اين ماده در گوشت گاو، سبزيجات بنشني
فراوان يافت مي شود. مصرف روزانه ۱۱ ميلي گرم روي براي سلامت مردان ضروري
است. ۲ - موز: موز غني از پتاسيم و سرشار از انرژي است. پتاسيم در تنظيم
اعصاب، ضربان قلب و تنظيم فشار خون نقش اساسي دارد. رژيم هاي سرشار از
پتاسيم و منيزيم خطر سرطان و سکته را کم مي کند. موز که منبع عالي ويتامين
B6 است مي تواند به سيستم دفاعي بدن کمک کند. گلبول هاي قرمز را افزايش
دهد و در متابوليسم پروتئين نقش مهمي ايفا کند. بنابراين مصرف يک عدد موز
در روز به همه مردان توصيه مي شود. اگر اين ميوه را دوست نداريد از شير،
محصولات لبني و آب پرتقال طبيعي استفاده کنيد. ۳ - ماهي هاي چرب: هيچ رژيم
غذايي بدون وجود اسيدهاي چرب امگا۳ کامل نيست. اين چربي هاي اشباع شده به
قلب، جريان خون و سيستم دفاعي بدن کمک فراواني مي کند و خطر بروز سرطان
پروستات و ساير امراض را کاهش مي دهد. اسيدهاي چرب امگا۳ سطح تري گليسيريد
خون را کاهش داده، درد را از بين مي برد و درد ناشي از آرتروز را تسکين
مي دهد. مصرف هفته اي ۲ بار ماهي به سلامت بدن کمک مي کند. تخم مرغ، روغن
کانولا، سويا و گردو نيز حاوي اين اسيدهاي چرب مفيد هستند. ۴ - بروکلي: در
حالي که مصرف تمام سبزيجات به مردان توصيه مي شود بروکلي به علت خاصيت
ضدسرطاني خود مشهورتر است. ويتامين C، بتاکاروتن، پتاسيم و ترکيبات
شيميايي اين گياه در ممانعت از ابتلا به سرطان هاي شايع در مردان نقش
اساسي ايفا مي کند. ۵ - گردو: اين ماده غذايي سرشار از منيزيم و سلنيوم و
آنتي اکسيدان هاي قوي است که از بدن در برابر انواع سرطان ها محافظت
مي کند. سلنيوم به کم شدن LDL يا همان کلسترول بدن کمک کرده و مانع بروز
لخته خوني در قلب مي شود. مصرف روزانه ۵۵ ميکروگرم سلنيوم به مردان توصيه
مي شود که در انواع ديگر ميوه هاي مغزدار نيز وجود دارد. ۶ - غلات
سبوس دار: غلات سبوس دار به علت دارا بودن فيبر، مواد معدني و انواع
ويتامين ها در سلامت قلب، عضله ها و حفظ وزن مناسب تاثير زيادي دارند.
براي هضم بهتر اين قبيل مواد غذايي بهتر است مصرف فيبر را بالا ببريد و آب
فراوان بنوشيد. ۷ - استانول: اين ترکيب شيميايي که در سبزيجات و ميوه ها
يافت مي شود مي تواند به کاهش کلسترول کمک کند. مردان بايد روزانه ۲ گرم
از اين ترکيب شيميايي در رژيم غذايي خود بگنجانند هم اکنون در برخي کشورها
ماست، مارگارين و آب پرتقال با اين ماده مفيد غني مي شوند. ۸ - سويا: سويا
حاوي ايزوفلاوين است و خطر سرطان پروستات را کاهش مي دهد. به گفته محققان
مصرف روزانه ۲۵ گرم سويا مي تواند در کاهش کلسترول موثر باشد. اصولا در
بهترين رژيم هاي غذايي سويا يافت مي شود زيرا براي حفظ سلامت بدن بسيار
موثر است. ۹ - توت ها: انواع توت با رنگ هاي مختلف و ميوه هايي مانند
آلبالو و گيلاس براي مردان مفيد هستند. توت ها حاوي ۴ هزار ماده ترکيبي
مفيد به همراه آنتي اکسيدان هاي ضروري براي بدن و ويتامينC هستند. اين
ميوه ها به حفظ سلامتي مغز در دوران سالمندي کمک مي کنند. ۱۰ - سبزيجات
نارنجي و قرمز: ويتامين C و بتاکاروتن موجود در اين مواد غذايي به حفظ
سلامت سلول هاي بدن از خطر انواع بيماري ها کمک مي کند. به عنوان مثال
ريزمغذي هاي موجود در فلفل قرمز ۳۰۰ برابر هويج، کدو و سيب زميني شيرين
است.‬

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

فیزیکدانان با آزمایشی بی نظیر، وجود جهان موازی را ثابت کردند!





فیزیکدانان کوانتمی دانشگاه کالیفرنیا کشف عجیبی کرده اند که به گونه ای نشان می دهد جسمی که در مقابل یک فرد قرار گرفته و دیده می شود می تواند به صورت همزمان در جهانی موازی نیز وجود داشته باشد.

این کشف به واسطه ذره ای کوچک و فلزی انجام گرفته است؛ براده ای به قطر یک تار مو، جسمی که بسیار ریز است اما در عین حال می توان آن را با چشم غیر مسلح نیز مشاهده کرد.

دانشمندان این ذره را در کاسه ای مخروطی و تاریک سرد کرده و تمامی هوای اطراف آن را به منظور حذف ارتعاش خارج کردند. سپس محققان ذره را مانند یک دیاپازون حرکت داده و مشاهده کردند ذره در زمانی واحد حرکت کرده و متوقف می شود.

چگونه این پدیده را درک کنیم؟

برای درک این پدیده که کاملا غیر ممکن به نظر می رسد، باید بسیار بسیار کوچک اندیشید، حتی کوچکتر از اتمها، الکترونهایی که به دور هسته اتم در گردشند، در آن واحد در حالتهای چند گانه حرکت می کنند که ثابت کردن آنها تقریبا غیر ممکن است. به بیان ساده تر می توان گفت زمانی که فردی در شهر اکلاهاما به دیدن مادر خود می رود در جهان موازی که ذرات اتمی وی در آن حضور دارند همان فرد در خانه مشغول تماشای تلویزیون است.

به گفته دانشمندان شاید این پدیده کاملا غیر واقعی به نظر آید اما بر پایه علم حقیقی رخ می دهد. بر اساس یکی از نظریه های فیزیکی زمانی که پدیده ای در یک حالت مشاهده می شود این پدیده جهان را به دو بخش تقسیم می کند. نظریه چند حالتی بر این پایه استوار است که جهان فعلی طی مشاهده انسان متوقف شده و انسان تنها یکی از واقعیات در حال وقوع را مشاهده می کند. برای مثال می تواند توپ فوتبال را ببیند که در هوا در پرواز است، اما شاید در جهان موازی این توپ در همان لحظه سقوط کرده باشد و یا شاید اصلا فردی در آن لحظه مشغول بازی فوتبال نباشد.

بسیاری از فیزیکدانان بزرگ پایه های علمی جهان چند حالتی را حتی اگر نتوان آن را به اثبات رساند قبول دارند. "شان کرول" از موسسه تکنولوژی کالیفرنیا یکی از این فیزیکدانان بوده و معتقد است تا زمانی که نتوان تمدنهای فوق پیشرفته بیگانه را تصور کرد که پی به واقعیت این نظریه برده اند، انسانها تحت تاثیر امکان وجود جهانهای دیگر قرار نخواهند گرفت. وی در عین حال معتقد است هرگز فردی قادر به ابداع دستگاهی نخواهد بود که با استفاده از آن بتوان میان این جهانها ارتباط برقرار کرد.

درک واقعیت جهان موازی بستگی شدیدی به درک انسان از زمان دارد. به گفته "کرول" ما زمان را به صورت واقعی احساس نمی کنیم، تنها شاهد گذشت آن هستیم. برای مثال گذشت زمان در هنگام یک مسابقه هیجان انگیز بسیار سریع و در سر کلاس یک درس کسل کننده کاملا کند است. یا هنگامی که فردی تلاش دارد با تاخیر در دفتر کارش حاضر نشود، دقایق برای وی با سرعتی باور نکردنی می گذرند اما چند دقیقه باقی مانده از ساعت کار به راحتی با چندین ساعت برابری می کنند.

بازگشت به آینده

"فرد آلن ولف" از دانشمندان فیزیک کوانتم نیز معتقد است زمان به شکل یک خیابان یک طرفه به نظر می آید که از گذشته به سوی حال در حرکت است، اما با در نظر گرفتن نظریه های قابل ملاحظه ای که در سطح کوانتمی ارائه شده اند، ذرات در آن واحد به سمت عقب و جلو در حرکتند. در صورتی که بتوانیم از بخش "جلو و عقب رفتن در آن واحد" صرف نظر کنیم، شانس درک بخشی از فیزیک را از خود گرفته ایم.

به گفته "ولف" زمان در ماشینهای کوانتمی به صورت مستقیم حرکت نمی کند بلکه حرکتی زیگزاگ داشته و به همین دلیل وی معتقد است امکان ساختن ماشینی که بتواند زمان را منحرف کند، وجود دارد.

به گفته "ریچارد گات" فیزیکدان دانشگاه پرینستون "سرگئی کریکالو" فضانورد روسی که در 6 ماموریت فضایی حضور داشته است نسبت به بقیه انسانهای روی زمین 48/1 ثانیه جوانتر است زیرا وی در سرعتی بسیار بالا در مدار حرکت کرده است و کم سن تر بودن نسبت به بقیه به معنی جهش به آینده و تجربه نکردن زمان حال مشابه با دیگران است. به گفته وی از جهتی می توان گفت این فضانورد به سوی آینده سفر کرده و دوباره بازگشته است!

"گات" می گوید نیوتن باور داشت زمان پدیده ای جهانی است و تمامی ساعتهای جهان به صورت یکسان حرکت می کنند. اکنون با توجه به نظریه نسبیت خصوصی اینشتین می توان گفت سفر به آینده امکان پذیر است. با در نظر گرفتن نظریه گرانش اینشتین، قوانین فیزیک از منظری که امروز آنها را درک می کنیم نشان می دهند حتی سفر در زمان به سوی گذشته نیز امکانپذیر است اما برای مشاهده امکان این سفر باید قوانین جدید فیزیکی در سطح کوانتمی فراگرفته شوند.

درک این قوانین نیز با استفاده از ذره ای فلزی و بسیار کوچک و کاسه ای مخروطی شکل آغاز شده است. در واقع فیزیکدانان دانشگاه کالیفرنیا با ابداع خود مقیاس ماشینهای کوانتمی را به ابعاد بزرگتری تغییر دادند.

بر اساس گزارش فاکس نیوز، مسئله بعدی فراگرفتن چگونگی کنترل ماشینهای کوانتمی و استفاده از آنها برای اجسام بزرگتر است. در این صورت شاید بتوان با دستکاری تنها چند الکترون کوچک به جهان موازی دست پیدا کرد.

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

کتابت را جا بگذار

این جالبترین مطلبی بود که این روزها خواندم 
فوق العاده بود
از امروز شروع می کنم
فراموش نکنیم فرهیختگی بزرگترین دشمن جهل، خرافه و فاشیسم است

کتابت را جا بگذار

جا گذاشتن کتاب در مکان‌های عمومی رفتاری است که اکنون در ایتالیا و فرانسه هم رو به فزونی گذاشته. کسی که کتابش را در مکانی عمومی  رها می‌کند، هویت خود را آشکار نمی‌کند و ادعایی هم بابت قیمت کتاب ندارد، اما یک درخواست از خواننده یا خوانندگان احتمالی بعدی دارد: "شما نیز بعد از خواندن کتاب، آن را در محلی مشابه قرار دهید تا دیگران هم بتوانند از این اثر استفاده کنند." رول هورنباکر نخستین کسی بود که این حرکت را انجام داد. او یک فروشنده کامپیوتر در ایالت میسوری امریکا بود و نام این رفتار را Book Crossing گذاشت؛ یعنی کتاب در گردش. در فرانسه کتاب‌های در حال گردش از 10 هزار جلد فراتر رفته است. این رفتار جدید را می‌شود به نوعی "کمپین کتابخوانی" یا "کمپین به اشتراک گذاشتن کتاب" در نظر گرفت؛ کمپینی که می‌تواند به مثابه یک پروژه فرهنگی قابل تامل باشد.
حالا رفتار مذکور به قدری در غرب رواج یافته که کم‌کم از ترکیه نیز سر درآورده است. در ترک‌بوکو – یکی از شهرهای ساحلی ترکیه – کنار دریا قدم می‌زدم که کتابی روی شن‌ها توجهم را جلب کرد. فکر کردم حتما صاحب کتاب‌ فراموش کرده آن را با خود ببرد. برش داشتم و همین‌که چشمم به صفحه اولش افتاد؛  از خوشحالی در پوست خود نگنجیدم. در صفحه اول کتاب یک نفر متن زیر را نوشته بود:
"من این کتاب را با علاقه خواندم و آن را در همان مکانی که به آخر رسانده بودم رها کردم. امیدوارم شما هم از این کتاب خوشتان بیاید. اگر از آن خوش‌تان آمد بخوانید و گرنه در همان نقطه‌ای که پیدایش کرده‌اید، بگذارید بماند اگر کتاب را خواندید شماره‌ای به تعداد خوانندگان اضافه کنید و با ذکر محل پایان مطالعه، در جایی رهایش کنید."
در همان صفحه دستخط سومین خواننده توجهم را جلب کرد: "خواننده شماره سه در ترک‌بوکو". پس تا به‌حال سه نفر که همدیگر را نمی‌شناسند این کتاب را خوانده‌اند. طبق اصلاعات موجود در همان صفحه، خواننده اول کتاب را در استانبول و خواننده دوم در شهر بُدروم مطالعه‌ی آن را به پایان رسانده و رهایش کرده بود.
برای این سنت جدید کتابخوانی سایت اینترنتی‌ای راه‌اندازی شده تا علاقمندان بتوانند با عضویت در آن به رهگیری کتاب‌هایی که رها کرده‌اند، بپردازند. توصیه می‌کنم سری به سایت bookcrossing.com بزنید. طبق اطلاعات موجود در حال حاضر بیش از 2 میلیون و 500 هزار جلد کتاب که اطلاعات‌شان در این سایت ثبت شده در حال گردش هستند. هدف گردانندگان سایت یاد شده، تبدیل کردن دنیا به یک کتابخانه‌ی بزرگ است. از این به بعد اگر در کافه، در لابی هتل، یا سالن انتظار سینما کتابی را پیدا کردید، تعجب نکنید چون ممکن است با یک جلد "کتاب در گردش" روبرو شده باشید...
(به نقل از پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب)

سيزده هزار امامزاده از كجا آمده؟؟؟



کمی به عکس پایین نگاه کنید، با دقت بیشتر، به لبخند آقایان توجه کنید بعد به پرسش زیر پاسخ بدید
واقعاً آیا بهشت دیگری به جز ایران برای عوامفريبان و ظالمان سراغ دارید ؟؟
مرا ببخشید که این حرف را می زنم ولی آیا مردمی ابله تر از مردم کشورمان سراغ دارید ؟؟
روانش شاد ناصر خسرو را که گفت " از ماست که بر ماست " و به زبان عامیانه تر خلایق هر چه لایق و لابد انتظار اصلاح امور رو هم داریم؟!
به قول شاعر تا احمق در جهان است ....... حکمران است
جای خالی را هر چه خواستید بگذارید، آخوند، ملا، صدام ،هوگو چاوز، معمر قزافی و....
تفاوتی نمی کنه چون همه این افراد از جهل و نادانی و انتشار و گسترش خرافات بین مردم، حکومت و زندگی می کنند. و مانند انگل و با استفاده از اوهام و خرافات، شیره و ثروت من و شما و کشور را می مکند و در خفا به ریش من و شما می خندند. این که خوب ما چه می توانیم بکنیم پاسخ نیست. اینکه چه باید بکنیم و حتماً بکنیم راه حل است. کمی فکر کنید و از خود برای یک بار هم که شده بپرسید که یک آدم مرده پول می خواهد برای چه ؟؟ چرا در باور ما اینطور جا گرفته که باید حتماً پول به داخل این مقبره ها یا بهتر بگویم دکان آخوندها بریزیم ؟؟ چرا باور داریم که انگار هر روز خدا، تمام بلایا آماده هستند که یک به یک بر سرمان فرود آیند و ما را از هستی ساقط کنند و تنها راه نجات ریختن پول در صندوق صدقات ( گدا آهنی ها) می باشد تا ما را از هفتاد بلا محافظت کند.
چرا حتی محض نمونه یکبار هم شده هیچگونه بیلان یا گزارشی از درآمد این امام زاده های بیشماری که در گوشه و کنار کشورمان پراکنده هستند ارائه نمی شود و واقعاًً این پول ها به کجا می رود ؟؟ چرا حتی یکبار هم از خودمان نمی پرسیم که مگه ما چند تا امام داشتیم و چند تا از آنها به ایران آمدند ؟؟ حتی اگر یک جمع و تفریق و ضرب و تقسیم ساده هم انجام دهیم خواهیم پرسید که چگونه امکان دارد؟ طبق آخرین اعلام رسمی سازمان حج و اوقاف تا کنون بیش از 13000 امام زاده در ایران شناسایی و شناسنامه دار شده اند (غیر شناسنامه دارهایش بماند) حتی اگه فرض را از زمان خود پیغمبر هم حساب کنیم یعنی از 1400 سال پیش و بطور متوسط طول عمر افراد رو 70 سال در نظر بگیریم با یک تقسیم ساده به عدد 20 می رسیم یعنی از آن زمان تا اکنون 20 نسل گذشته است حال شما به من بگید که چطور ممکنه از این بیست نسل بیشتر از 13000 بچه تولید بشه و جالبتر اینه همه آنها هم سر از ایران در بیارند. ظاهراً امامان محترم کار دیگری نداشتند و صبح تا شب مشغول انجام فریضه پر اجر و قرب تولید بچه بودند و پس از بدنیا آمدن هم بلافاصله آنها را به ایران می فرستادند !!!؟؟
این فقط مشتی است از نمونه خروارها خرافات و حماقتها و اوهامی که در مغز ما کرده اند و به این وسیله ما را می چاپند و ثروت و کشورمان را غارت و چپاول می کنند.

خواهر من، برادر من، هم وطن من این را بدان تا تو از خود شروع نکنی، نمی توانی از دیگران انتظار داشته باشی و در امید فرادیی بهتری باشی.
 این نامه را نوشتم تا شاید فردا که جلوی یکی از این گدا آهنی ها یا امام زاده ها ایستادی و خواستی حتی سکه ناچیزی درونش بیندازی به این امید که دفع بلا شود و یا حاجت بگیری شاید به یاد این نوشته بیافتی و کمی مکث و تامل کنی که آیا کار درستی می کنی یا نه ؟؟ با خود کمی فکر کنی که آیا اکنون که پولی به داخل این صندوقها میاندازی آیا همان پولی نیست که باعث فربه و محکمتر شدن حکومت جهل و نادانی می شود و هزاران آیای دیگر. پس کمی بیاندیش ای هم وطن.

شمارش پولهاي ضريح امامزاده يحيي مشهد
 ا
Ass_Salamooo_Alaikkk.jpg

۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

شرافت از دسترفته‌ی پزشکی

لطفا بخوانيد:

خیلی وقت بود وقت خالی گیر نیاورده‌بودم که این فاجعه را بنویسم.

توصیه می‌کنم وقت بگذارید و بخوانید، چون مطمئنم شما هم به این مشکل بر خواهید خورد. به‌خصوص این روزها که مشکل گرفتگی عروق قلبی بیشتر از حد تصور زیاد شده. اگر از دوستان عزیز خواننده کسی پزشک بود یا اطلاعات پزشکی داشت هم خواهش می‌کنم وارد بحث شود یا اگر چیزی را غلط نوشته‌ام اصلاحم کند.

نمی‌دانم پزشک‌ها چقدر به آن سوگندی که آخر کار تحصیل‌شان می‌خورند وفادار می‌مانند، یا اصلا یادشان مانده چیزی از مواردش را یا نه.

خب انتظاری نیست. این سوگندنامه هم مثل همه‌ی چیزهای خوب این مملکت سوری‌ست. بحث من اما سر شرافت گم‌شده‌ی پزشک‌هاست. ربطی هم ابدن به سوگندنامه ندارد، که نادیده هم مشخص است راه کدام است و چاه کدام. بگذرم از حواشی و برسم به متن.

حدود دو ماه پیش نیمه‌های شب، یکی از بستگانم مشکلی براش پیش آمد و رفت اورژانس.

برده‌شد در واقع.

مشکوک شدند به سکته‌ی قلبی و متخصص قلب مقیم نبود و ماند تا صبح که حضرت حاکم نزول اجلال بفرمایند. آمد و دید و آزمایش نوشت و رفت و برگشت و تجویزکرد: آنژیوگرافی.

آشنای دل‌نازک ما هم پر از ترس و اضطراب رفت زیر نیم‌چه تیغ آنژیوگرافی.

نتیجه: 20 درصد گرفتگی قلبی. تجویز: درمان دارویی. آشنای ما ماند و دعای خیر به‌جان پزشک مهربانی که خیال‌اش را از عمل قلب باز راحت کرده‌ بود.

چند هفته گذشت و قرعه‌ی کار به نام پدر و مادر خودم افتاد. برای تکمیل مدارک پزشکی حج باید می‌رفتند برگه‌ی سلامت قلب هم می‌گرفتند. رفتند و نوار قلب مشکل داشت. تست ورزش دادند و باز مشکل داشت. تجویز: آنژیوگرافی.

استرس وارده به یک خانواده را حساب کنید خودتان. پدر و مادر مشکوک به گرفتگی عروق. یک لحظه هم که هردوشان را هم‌زمان تصور کنی روی تخت بیمارستان، کافی‌ست برای شب و روزت. رنگ به روی مادر نمانده بود از ترس. انقدر شجاعت‌اش ترک خورده بود که داشت آرزو می‌کرد بچه‌ی من را بیند و حسرت می‌خورد که اگر ندیدم چه؟ به پدرم لابد باید تکیه می‌کرد که آن بیچاره خودش بار خودش را اگر می‌کشید خیلی هنر کرده‌بود. با سابقه‌ی بیماری قلبی در خانواده‌ی ما، همه‌ی ذهن‌ها رفته‌بود سمت عمل قلب بازی که به‌زودی هردوشان باید انجام می‌دادند.

پدرم ولی سماجت کرد. چندتا آشنای پزشک داشت، رفت مشاوره‌ی حالاخارج از تخصص،دوستانه. تست ورزش‌ها را دیدند و آن‌ها هم آنژیوگرافی هم‌کارشان را تایید کردند و حتي برای مادرم تاکید کردند «اورژانسی».

تنها شانس ما این بود که پسرخاله‌ام آمده‌بود ایران. تخصص نمی‌دانم چی دارد می‌خواند، آمریکا. دید و گفت:

«مشکل که دارد، ولی چرا آنژیوگرافی؟ توی ایران مگر سیتی‌آنژیو ندارید؟».

این اصطلاح جدید ِنجات‌بخش را بلعیدیم و پی گرفتیم و رسیدیم به بیمارستان قلب و دی و امام‌خمینی.

آمار گرفتیم از این‌طرف و آن‌طرف که فرق‌اش را ببینیم با آنژیوگرافی، که پزشک‌های قلب همگی گفتند «به دقت آنژیوگرافی نیست، نکند گول بخورید ها!».

حالا حسن این سیتی‌آنژیو چه بود که ما افتادیم دنبال ردپاهای حضورش؟ تیغ می‌زدند رگ کشاله را پاره کنند و یک دوربین بفرستند توی رگ‌ها. یعنی خون نمی‌پاشید تا سقف اتاق آنژیوگرافی. بعد هم یک کیسه‌ی شن نمی‌گذاشتند روی پای آدم که خون نزند بیرون. یک ماده‌ی رادیواکتیو تزریق می‌شد و با یک دستگاه خیلی خوش‌برخورد (شبیه ام‌آر‌آی) همان کار انجام می‌شد. بدون هیچ ترس و اضطرابی. بدون ریختن یک قطره خون. فقط گیر کرده ‌بودیم سر آن «به دقت آنژیوگرافی نیست، گول نخورید ها».

حالت واضح و مشترکی که توی چشم‌های همه‌ی آن متخصصین قلب دیدم «جاخوردن بود».

نمی‌دانستند از کجا فهمیده‌ایم اسم سیتی‌آنژیو را. به پدرم گفتم بیشتر مشورت کند، که بوی پول دارم حس می‌کنم. خودش هم حس کرده‌بود. تحقیق انجام شد و نتیجه جالب بود.

«سیتی آنژیو» نه تنها دقت‌اش کم‌تر از آنژیو نبود، که مقایسه‌شان شبیه بود به مقایسه‌ی فلاپی‌دیسک و دی‌وی‌دی. تفاوت تکنولوژی‌ها بالای بیست‌سال بود.
دل‌مان قرص شد و هردوشان با هزینه‌ای حدود هشتصدهزار تومان سیتی‌آنژیو را انجام دادند و شکر خدا مجموع گرفتگی هردوشان روی هم 20 درصد هم نبود.

آن شرافت گم‌شده کجاست؟ عرض می‌کنم.

هزینه‌ی آنژیوگرافی (که تیغ دارد و ترس و خون) حدود یک تا یک‌ونیم میلیون تومان است برای هر نفر، و هزینه‌ی سیتی‌آنژیو حدود چهارصدهزار تومان. زمانی که صرف آنژیوگرافی می‌شود با احتساب یک تا دو شب بستری بودن بعد از آن (جدای از وقت‌های پذیرش و نوبت‌دهی و...) حدود دو روز است، و وقتی که صرف سیتی‌آنژیو می‌شود (باز هم جدای از پذیرش و نوبت‌دهی و...) حدود نیم‌ساعت. ترس و اضطراب‌شان را هم مقایسه نکنم که لابد می‌دانید. پس گیر این پزشک‌های متخصص قلب کجاست؟

مشکل خیلی پیچیده نیست. آنژیوگرافی را فقط متخصص قلبی که دوره‌ی مخصوص آنژیوگرافی را دیده‌باشد می‌تواند انجام بدهد، ولی سیتی‌آنژیو را یک رادیولوژیست (که البته او هم باید دوره دیده‌باشد) می‌تواند انجام دهد. یعنی انحصار آنژیوگرافی دست صنف خودشان است و انحصار سیتی‌آنژیو دست دیگران. چون طبیعتا یک مرکز پزشکی ترجیح می‌دهد برای انجام کاری مشابه، حقوق خیلی کم‌تر یک رادیولوژیست را بدهد تا حقوق بالای یک متخصص قلب را.

خوب تجارت کثیف متخصصین قلب (که فرق می‌کند با جراح قلب) را که می‌بینید، اما حالا عمق فاجعه کجاست؟

عمق فاجعه این‌جاست که این جماعت نخورده نیستند. هشت‌شان گرو نه‌شان نیست. خیلی راحت می‌توانند ماهی پنچ-شش میلیون تومان دربیاورند (و خیلی هم بیشتر از این‌ها(.

اما باز گداصفتانه چشم‌شان دنبال یک‌قران دو-زار پولی‌ست که از هر آنژیوگرافی به‌جیب می‌زنند، بی‌این‌که به فکر سلامتی و راحتی بیمار باشند. حتي گستاخی و دزدي)که اتفاقا حقیقت معنای دزدی همین‌جاست) را به‌حدی می‌رسانند که تمام تلاش‌شان را به‌کار می‌گیرند برای پشیمان کردن بیمار از دست‌یابی به راه تشخیص جدیدتر و کم‌هزینه‌تر و آسان‌تر، تازه اگر بگذریم از هماهنگی‌های پلیدشان برای «ناشناخته ماندن» این تکنولوژی.

بعد از پدر و مادرم دایی‌م هم رفت سراغ چک‌آپ. ده سال پیش آنژیوگرافی کرده‌بود و حالا باید دوباره تست ورزش می‌داد. مشکل داشت تست‌اش.

تجویز: آنژیوگرافی

پیش چهار-پنج‌تا از بهترین متخصصین قلب تهران رفت (که اگر هر شخصی فکر می‌کند صداش به جایی می‌رسد خواست اسامی را به‌اش می‌دهم) و همه گفتند آنژیوگرافی. انقدر چرب‌زبانی و بازاریابی کرده‌بودند برایش که ما هرچه می‌گفتیم بیا اول برو سیتی‌آنژیو، 
با این‌که می‌ترسید از آنژیوگرافیقبول نمی‌کرد و استدلال پزشک را پذیرفته‌بود به این توجیه که اگر رگ‌اش گرفته‌بود همان‌جا یک‌باره برایش بالن می‌زنند یا استنت می‌گذارند و چه و چه. تاکید هم کرده‌بودند «اورژانسی»‌ست و حتي از سفر با ماشین یا هواپیما یا هر وسیله‌ی دیگری منع‌اش کرده‌بودند و نوبت اضطراری هم به‌اش داده‌بودند:«همین فردا صبح».

ای تف به درسی که خوانده‌اند که حالا هیچ فرقی با این بازاریاب‌های شرکت‌های هرمی ندارند.

به هر زحمتی بود راضی‌ش کردیم برود سیتی‌آنژیو و رفت و نتیجه: گرفتگی جزیی

درمان: یکی-دوتا قرص فقط.

این فریاد را کجا باید زد؟ به کی باید گفت پزشک‌های مملکت تبدیل‌شده‌اند به
حساب‌های بانکی ناطق؟ جالبی قضیه می‌دانید کجاست؟ کمی بیشتر تحقیق کردیم، قیمت دستگاه سیتی‌آنژیو کم‌تر از سه‌میلیون دلار است.

پولی که یعنی هیچ! ولی فقط سه‌تا توی ایران داریم. چرا؟ چون برای وارد کردن‌اش (حتي بخش خصوصی) باید از وزارت بهداشت تاییدیه گرفت و آن‌ها هم تایید نمی‌کنند (جز همان سه‌تایی که لابد برای دوست و آشناست). چرا؟ چون آن‌ها که باید تایید کنند خودشان متخصص قلب‌اند و بازارشان به‌خطر می‌افتد.

«... سوگند یاد می‌كنم كه: از تضییع حقوق بیماران بپرهیزم و سلامت و بهبود آنان را
بر منافع مادی و امیال نفسانی خود مقدم دارم...»

رگ گردنتان باد نکرده هنوز؟
2
L K - من با نظر شما موافقم. اتفاقن همین چند وقت پیش منم دچار این ابهامات شدم چون به فاصلهی کمتر از 6 ماه برای 5 نفر از اعضای نزدیک خانواده دقیقن همین مساله پیش آمد. یکی را مجبور به جراحی باز کردند. یکی هم بالاخره سیتی آنژیو شد. و این اتفاق توی بیمارستان امام خمینی کرج و شریعتی تهران افتاد. اما بهترین نظریه رو دکترهای بیمارستان رجایی دادند چون اونجا دانشگاهی هست و دولتی نه به صرفشون هست و نه شکل آموزشیشون اجازه میده زیر بار هر عملی برن.
تو بیمارستان امام خمینی کرج که یکی از آشناهامون سالم و سلامت بود و هر روز پیاده روی میکرد و یه روز برای چک رفت بیمارستان که نوار ازش بگیرن. بردنش زیر تیغ و بنده خدا زیر عمل بای پس کرد! و با همون قفسه سینه ی باز تا صبح نگه اش داشتن تا ببینن اگر نمرد ببرنش صبح دوباره بدوزن! خدا به بچه هاش رحم کرد ولی 6 ماه طول کشید سر پا بشه

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

رنجنامه زندانی سیاسی رضا شریفی بوکانی

رنجنامه زندانی سیاسی رضا شریفی بوکانی


رنجنامه زیر شرایط قرون وسطایی و شکنجه های غیر انسانی یکی از زندانیان سیاسی هموطن کرد  می باشد که جهت اطلاع جهانیان از جنایتهایی که در زندانی ولی فقیه روی میدهد به فعالین حقوق بشر و دمکراسی ارسال شده است.
اینجانب رضا شریفی بوکانی متولد 1360 صادره از بوکان محل اقامت تهران،بنده به مدت زمان  11 سال فعالیت سیاسی که به خاطر آزادی و دمکراسی به عنوان یک شهروند  کرد فعالیت  خود را آغاز کردم. هدف من برای دمکراسی در ایران  و آزادی در  کردستان بوده که در این راستا بوده من بدلیل اینکه با یکی از احزاب سیاسی کردستان ایران بودم و با یکی از آنها رابطه سیاسی داشتم.
 در تاریخ 15 اردیبهشت ۲۵۶۹ در ساعت 4 بعد ظهر همان روز حوالی شهرک غرب که در یکی از کافی نت ها بنام کافی نت دانشجو در حال میل زدن بودم متاسفانه در محاصره نیروهای امنیتی قرار گرفتم و همان زمان من را به بازداشتگاه سپاه پاسداران آوردند که در آن لحظه با چشم بند در ماشین بودم و تا رسیدن به مقصد متوجه هیچ جایی نشدم در بازداشتگاه سپاه زیر فشار و بازجوییهای زیادی بودم و برای اثبات کردن مدارک و اسناد علیه من زیر شکنجه های جسمی قرار دادند.
 من حدود 25 روز در این بازداشتگاه در سلول انفرادی بودم و بعد از این 25 روز ماندگاری در انفرادی من را به دادگاه بردند که متاسفانه چشم بسته و با دست بند و پابند که هیچ جا را ندیدم و روی صندلی عقب ماشین من را دراز کرده بودند که متوجه هیچ جایی نشدم که آیا جایی را ببینم و حتی  دادگاه را ببینم که چه دادگاهی است که دم دمای ظهر بود من را به آنجا بردند که خیلی سکوت بود که جلوی قاضی نشستم متاسفانه چشم بند داشتم و قاضی من را به جاسوسی علیه نظام برای اولین بار متهم کرد و چند تا سئوال از من کرد که من حاضر به پاسخ دادن به سئوال ایشان نشدم .چون سئوالی که ایشان از من  کرد متاسفانه جایی برای جواب نداشتم و قرار بازداشت من را 90 روز یا سه ماه اعلام کرد که متاسفانه نمی دانم دادگاه من آیا نظامی بوده؟ آیا اتقلاب بوده؟ و آیا جایی دیگر ؟ چون به هیچ عنوان حرفی نزدند و پیش کسی نگفتند حتی خانواده خودم که چه دادگاهی است .قاضی گفتش اینقدر ایشون را زیر فشار قرار بگذارید تا به حرف بیایید.
 بعد از آمدن من از دادگاه من را به یک بازداشتگاهی بردند اینقدر میدونم  که در نواحی کوهی بود و به هیچ عنوان برایم آشنا نبود که من 5 روز آنجا زیر بازجویی همان جا قرار گرفتم از طرف مسئولین اطلاعات سپاه پاسداران که در آنجا این 5 روز فقط زیر شکنجه بودم و با لگد و مشت کمربند من را می زدند و همین طور احساس می کنم کمتر از 24 ساعت بود آویزان شده بودم که از من اعتراف بگیرند.
 بعد از این 5 روز چشم بسته و با دست بند و پا بند طبق معمول که در روی صندلی عقب ماشین که یک ماشین زانتیا بود ما را دراز کشیده بودم ،چشم باز کردن در زندان اوین ساختمان 209 هستم که بنده را  100 روز در سلول انفرادی نگه داشتند و به مدت 27 جلسه بازجویی شدم متاسفانه مسئولین وزارت اطلاعات و سپاه  علیه من پرونده سازی زیادی کردند و به حریم شخصی ایمیل من دست پیدا کردند که ایمیل من یک ایمیل شخصی است ولی متاسفانه حاضر به انجام این کار نبودم که ایمیل خودم را بدهم ولی زیر شکنجه های بسیار سختی قرار گرفتم و شوک الکتریکی برای چنین مواردی اعتراف گرفتند از من که من فقط بتوانم پاس ورد ایمیلم را از من بکشند بیرون که شکنجه های سختی را روی من بکار بردند. اکثر شکنجه هایی که انجام میشه در اوین سازمان 209 شبانه از ساعت 02:00 شب الی 04:00 صبح می باشد . من که چشم بسته بودم ،دستم بسته بود هر کسی می آمد هر جوری که دلش میخواست اذیتم می کرد با چفیه دم پایی لگد به پشتم و روی قفسه سینه ام و با کابل به پاهم شکنجۀ زیادی کردند چون من حاضر به حرف زدن نبودم.
 نزدیگ 10 الی 15 روز گذشت که من را دوباره به دادگاه بردند به همان شیوه و رفتار غیر قانونی دوباره قاضی جاسوسی علیه نظام با یکی از احزاب سیاسی کرد و جاسوسی برای آمریکا چون قبل علیه من پرونده سازی دورغین کردند. دوباره من را به همان جایی خودم یعنی 209 برگرداندن و بازجویها شروع شد چون چهار بار از اول بازجویی شدم که آیا حرفهایم یکی است یا نه گفتند شما اطلاعات و اسناد محرمانه ایران را  در اختیار یکی از احزاب کرد و به امریکا داده اید. که فعالیت من ربطی به سرویس اطلاعاتی امریکا نداشته خدمت من برای یک کشور دمکراتیک و فدرالیسم و یک کردستان آزادی بوده ،چون هدف من آرمانم بود که به دمکراسی به تمام معنا باور داشتم ولی متاسفانه با اینکه مدت زمان حدود 4 ماه در زیر شکنجه های ناباوری و غیر قانونی آنها بودم باز هم علیه من اقدام به هر کاری کردند که بتوانند به راحتی من را محکوم کنند و من را به اشد مجازات محاکمه کردند و سه بار تفهیم اتهام شدم که به جاسوسی علیه نظام ،ارتباط با امریکا و آخرین بار محارب که به اشد مجازات این کار را انجام بدهند.
خانواده من از من هیچ اطلاعی نداشت که آیا پسرشان زنده است یا مرده ؟حق تلفن نداشتم ،حق ملاقات که بتوانم تنها با مادرم صحبت کنم ولی آنها قبول نمی کردند حق این را نداشتم که جرمم را به کسی بگوییم.همان نگهبانی که برای دادن غذا و یا من را به سرویس بهداشتی می بردند در 209 می بایست می گفتم جرم من مالی است که سه تا در آنجا از نگهبانهای همان 209 من را می شناختند باز هم در این راه دچار تهدید شدم.
 روز آخر بود که از اطلاعات سپاه و مسئولین اداره ضد جاسوسی وزارت اطلاعات آمدند که از من مصاحبه تلویزیونی بگیرند و مقداری اذیتم کردند و می گفتند  باید اینکار را انجام بدهم ولی من با همۀ افتخاراتم این را رد کردم بخاطر به همچین عملکرد غیر انسانی و همچین خیانت بزرگ علیه ملتم نشدم با دروغهای نوشته که خودشان ارائه داده بودند از من تقاضا شد که من این را به محضر دادگاه به نمایش برسانم 3 بار تا به حال از من تقاضا شده من رد کردم که من را دوباره به بازداشتگاه سپاه آوردند و از آنجا من را به زندان گوهردشت بند 2 انتقال دادند. که اصلا شخصیتم ،حقوقم ،انسانیتم به عنوان یک فعال سیاسی کرد رعایت نمی شود و به هیچ وجه به وضعیتم و پروندم رسیدگی نمی شود. چون تهدید شدم که اگر جرمم را بگوییم بیشتر اذیت می شوم و بیشتر تحت فشار قرار بگیرم تا بیشتر اذیتم کنند حق گفتن جرم را باز هم ندارم حتی پیش مسئولین خود اندرزگاه (بند) از پاسداربند تا رئیس اندرزگاه و حفاظت و مسئولین بازرسی که از ما سئوال کردند من مالی هستم یا مشروب .
در هر صورت این وضعیت من بود که امیدوارم به وضعیتم از جانب سازمان حقوق بشر رسیدگی شود.
زندانی سیاسی رضا شریفی بوکانی
شهریور ۲۵۶۹

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

نامه زندانیان سیاسی رجایی شهر به دادستانی/ چرا باید اظهار ندامت کنیم؟

نامه زندانیان سیاسی رجایی شهر به دادستانی/ چرا باید اظهار ندامت کنیم؟
سه‌شنبه، 26 امرداد ۱۳۸9

جمعی از زندانیان عقیدتی سیاسی زندان رجایی شهر با نگارش نامه ای به دادستانی تهران نسبت به درخواستهای وی از زندانیان برای ابراز ندامت اعتراض کردند.

متن کامل این نامه به نقل از جرس به شرح زیر است:


لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ كانَ اللَّهُ سَمِيعاً عَلِيماً
 
جناب آقای دادستان
 
چندمین بار است که اعلام می کنید زندانیان سیاسی – مطبوعاتی برای آزادی یا مرخصی باید اظهار ندامت کنند! چنین عباراتی را در اکثر دیدارهای خود با زندانیان و نیز بصورت سر بسته و آشکار بیان داشته اید. اظهاراتی که غالبا جز سکوت و لبخند پاسخ دیگری نداشته است.
جناب آقای جعفری دولت آبادی
 
هر چه اندیشیدیم کمتر فهمیدیم که چرا باید اظهار ندامت کنیم و بابت چه چیزی؟
 
لطفا بفرمایید از چه اظهار ندامت کنیم؟
 
از به خاک و خون کشیده شدن مردان و زنان بی دفاع و بی پناه حق طلب در خیابانها توسط ماموران تا بن دندان مسلح؟،از عزادارکردن مادران و پدران سالخورده یا همسران و فرزندان سهرابها، کامرانها، نداها، روح الامینی ها و صدها جوان رعنای دیگر کشور عزیزمان؟ ویا از دفن شبانه شهدای ملت ایران در گورهای بی نام و نشان در قطعه 302 بهشت زهرا؟
جناب آقای دادستان
 
به راستی باید از چه چیز، کدام جنایت اظهار ندامت کنیم؟
 
از ضرب و جرح ها، هتاکی ها، فحاشی ها و تهدیدهای ناموسی ماموران نظامی و انتظامی و امنیتی نسبت به متهمان چشم و دست بسته؟، از جوانان آویخته از پا در شکنجه ها؟ و یا آنان که سرشان را در سینک توالت ها فرو می کردند تا اعتراف دروغین کنند؟
 
جناب آقای دولت آبادی از چه اظهار ندامت کنیم؟!!!

از دخالت ماموران اطلاعاتی و امنیتی و دادستانی در خصوصی ترین لایه های زندگی بازداشت شدگان بی پناه؟و یا از پیشنهادهای بی شرمانه ماموران نسبت به همسران و خواهرانمان؟
 

جناب آقای دادستان
 
می دانید از چه ندامتی صحبت می کنید؟ از چه چیزی اظهار ندامت کنیم؟
 
از شکنجه های جسمی، جنسی و روانی جوانان این مرز و بوم در بازداشت گاه های قانونی و غیر قانونی و پیدا و پنهان؟،از شکنجه گاه های کهریزک و بندهای 209، 2 الف و 240 تحت امر آمران و یا عاملان شما؟و یا شاید از جنازه های منجمد سردخانه امین زاده حرف می زنید و ندامت بابت هفته ها نگهداری جنازه های شهیدان هموطن در آنجا؟

جناب مدعی العموم، از چه اظهار ندامت کنیم؟
 
از برگزاری سناریوهای اعتراف گیری های اجباری؟ از نوشتن متن خیمه شب بازیهای دادگاه های نمایشی و فرمایشی؟
 
نکند باید از تمریناتی که متهمین پیش از تشکیل دادگاه ها در حضور مقامات دادستانی و قضات و بازجوها انجام می شد تا نمایشنامه ها واقعی تر جلوه کند اظهار ندامت کنیم؟
جناب آقای دادستان
 
به راستی می توانید پاسخ این پرسشها را دست کم به خانواده و فرزندان خود بگویید؟
 
اگر توانستید آنها را در برابر این جنایات و فجایع قانع کنید آنگاه از دیگران بخواهید اظهار ندامت کنند؟
جناب مدعی العموم!
 
این میزها که پشت آن نشسته اید و این صندلیها که شما و روسایتان بر آن تکیه زده اید، به قول حضرت امیر(ع) به هیچکس وفا نکرده است، که اگر کرده بود نوبت شما نمی رسید. به تاریخ نگاه کنید، از سرنوشت "تهرانی ها"، "ازغندی ها" ، "آرش ها" و ... درس بگیرید.دقت کنید که جلادان رژیم پهلوی به چه راهی رفتند، چه عاقبتی داشتند و الان کجا هستند.

جناب اقای جعفری دولت آبادی
 
شما ما را نصیحت کردید، اجازه دهید ما نیز به شما و روسایتان انذار دهیم؛ ما به عنوان فرزندان مسلمان ایرانی که در اسارت شما هستیم و زنان و مردانی که در راه آزادی وطنمان از زندان و اعدام ترسی نداریم.به شما و تمام روسا و همکارانتان نصیحت می کنیم بیش از آنکه دیر شود به درگاه خدا توبه کنید، پست های فرمایشی و نمایشی را ترک کنید و به آغوش ملت بازگردید.
 
بدانید که هنوز دیر نشده است و فرصت باقی است.
 
اطمینان داشته باشید ملت ایران چون گذشته فرزندان نادم خود را با آغوش باز خواهند پذیرفت.
 
و السلام علی من اتبع الهدی
 جمعی از اسرای عقیدتی و سیاسی در بند زندان رجایی شهر

۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه

هاوکينگ : خدا آفريدگار عالم نيست



هاوکينگ : خدا آفريدگار عالم نيست


استيون هاوکينگ، فيزيکدان بريتانيايی
۲۵۶۹/۰۶/۱۱
استيون هاوکينگ فيزيکدان برجسته بريتانيايی در کتاب تازه خود مدعی می شود که خدا عالم و کهکشان را نيافريده و «انفجار بزرگ کهکشانی » که بسياری از سياره و ستارگان بر اثر آن بوجود آمده اند، نتيجه و پيامد قوانين فيزيک است.

نام اين کتاب « طرح عظيم » است و استيون هاوکينگ آنرا همراه فيزيکدان آمريکايی لئونارد ميلودينو نوشته است. در اين کتاب استدلال می شود که وجود فرضيه های گوناگون و اکتشافات جديد ثابت می کند که جهان هستی يک خالق ندارد.

روزنامه تايمز چاپ لندن بخش‌هايی از اين کتاب را منتشر کرده که در قسمتی از آن پروفسور هاوکينگ می نويسد:« چون قوانين جديد فيزيک مثل جاذبه وجود دارند کهکشان می تواند خود را از هيچ بسازد. روند خلق بدون مقدمه و يکباره دليل وجود کهکشان و هستی ما است . هيچ ضرورتی ندارد که خداوند را برنامه ريز و مسئول آن آفرينش بدانيم.»

استيون هاوکينگ که اکنون ۶۸ ساله است از سال ۱۹۸۸ با کتابی تحت عنوان « تاريخ خلاصه ای از زمان» که توضيحی در مورد پيدايش عالم هستی بود به شهرت رسيد. در عين حال وی در عرصه فيزيک کوانتوم و کهکشان شناسی مطالعات گسترده ای دارد و از جمله صاحبنظران برجسته اين علوم است.

اظهار نظرهای جديد پروفسور هاوکينگ در کتاب تازه خود نشان می دهد که وی ديدگاههای قبلی خود در مورد آفرينش و دين را کنار گذاشته است.

او سابقا در کتاب « خلاصه ای از تاريخ زمان » نوشته بود که قوانين فيزيک ثابت می کند که اصلا لزومی ندارد که خدا را در مسئله آفرينش کهکشان دخالت داد. وی معتقد بود:« اگر ما يک فرضيه همه جانبه و کامل را در مورد پيدايش عالم کشف کنيم اين مهمترين پيروزی انسان خواهد بود چون ما قادر خواهيم بود که درون ذهن خدا را بشناسيم»

به نوشته روزنامه تايمز چاپ لندن هاوکينگ در کتاب تازه خود می گويد که کشفيات سال ۱۹۹۲ که نشان داد سياره های ديگری وجود دارند که به دور ستاره ای غير از خورشيد می چرخند فرضيه اسحاق نيوتن در مورد آفرينش کهکشان توسط خدا را مورد ترديد قرار داد.

هاوکينگ در بخشی از کتاب تازه خود می نويسد:« کشف منظومه های ديگر نظير منظومه خورشيدی ثابت کرد که منظومه ما که در برگيرنده يک خورشيد و سياره هايی است که پيرامون آن می چرخند يک پديده منحصر به فرد نيست. اين واقعيت نشان داد که وجود حالت فيزيکی ايده آل بين خورشيد و کره زمين و پيدايش انسان روی کره زمين يک پديده از پيش طراحی شده و دقيق برای موجوديت و رفاه انسان نيست.»

استيون هاوکينگ به خاطر ابتلا به بيماری مرگ تدريجی سلسله اعصاب خود سالهاست که در حالت فلج کامل زندگی می کند. سال گذشته او از مقام برجسته علمی خود يعنی رياست بخش رياضيات دانشگاه کمبريج استعفا داد. وی از سال ۱۹۷۹ در اين مقام بوده و يک زمانی اين کرسی علمی در اختيار اسحاق نيوتن بود.

کتاب جديد استيون هاوکينگ به نام « طرح عظيم» از هفته آينده وارد بازار خواهد شد.

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

اعتصابات عمومی و سراسری



باید خودرا برای درهم ریختن شیرازه سیستم حکومتی
و مختل کردن دم و دستگاه اداری آن آماده کرد! و این جز
با توقف کار،اعتصاب عمومی و سراسری،عملی نیست.تنها
دراین صورت است که می توان این رژیم جنایتکار و مستبد
را پس زد و عقب نشاند و بستر سرنگونی اش را هموار کرد
تشدید تعرض رژیم به فعالان کارگری و تشکل های کارگری
جمهوری اسلامی، از سر زبونی و استیصال در رویاروئی با اعتراضات و مبارزات کارگران و توده های مردم ستمدیده، عنان گسیخته تر و هارتر از همیشه بساط رعب و وحشت و جنایت راه انداخته است. شدت هاری این جانور درنده از روی جنایات روز افزونش قابل اندازه گیری است. تنها ظرف یکی دو ماه اخیر، جان ده ها انسان را گرفته است. هر روز هم در شکنجه گاه های علنی و مخفی اش، جسم و روح و روان هزاران انسان اسیر را می آزارد. دائماً هم در حال توطئه چینی، پاپوش دوزی و نقشه کشیدن است تا دسته دسته از کارگران و فعالان کارگری، زنان، دانشجویان، جوانان، معلمان، روزنامه نگاران و فرهیختگان جامعه را، به جرم حق خواهی، برابری طلبی، اعتراض به ستم جنسی، مبارزه برای آزادی اندیشه و باور، تلاش برای رسیدن به ابتدایی ترین حقوق شهروندی؛ دستگیر و روانه زندانهای مخوفش کند.
این رژیم، که نه پایگاهی در میان مردم ایران دارد و نه مقبولیتی در میان افکار عمومی دنیا، خود می داند که بر چه موجی از خشم و بیزاری استثمارشدگان و مردم ستمدیده و تشنه آزادی نشسته است. می داند که جز با تداوم جنایاتش ادامه حیاتش ممکن نیست. از همین رو از سر درماندگی، تشدید فضای اختناق و حدادی دستگاه سرکوب و جنایت بازهم بیشتری را در دستور گذاشته است. هر روز طرحی و برنامه ای برای سرکوب مردم آزادیخواه و معترض به میدان می آورد. هر روز خیل دیگری از کارگران، زنان، جوانان و دانشجویان را برای مرعوب ساختن جامعه روانه زندانها و شکنجه گاه هایش می کند. این حکومت فاشیست اسلامی، به هر اندازه که در گرداب بحران سیاسی و اقتصادی فرو می رود؛ بهمان اندازه هارتر می شود!
جمهوری فقر و بی حقوقی و جنایت، همه انرژی و امکاناتش را بکار گرفته است تا جانی ترین جنایتکاران را در دامن خود بپروراند و بجان مردم بیاندازد. مزدورانی پرورده است که هزار بار روی فاشیست های آلمان هیتلری و صهیونیست های اشغالگر را، سفید کرده اند. چنان مزدورانی را در مکتب اسلامی اش بار آورده است که اگر هر کدام شان روزانه نقشی در جنایتی، شکنجه ای، و اهانتی به شهروندان این مملکت، نداشته باشند؛ آرام نمی گیرند.
این رژیم جنایتکار، با همه اقشار مردم فرو دست جامعه، سر ستیز دارد. در عین حال که از آنها می ترسد، از خوف مرگش می کوشد موج ترس و وحشت در جامعه جاری سازد و برای راه اندازی چنین موجی و چنان وحشتی، از هیچ جنایتی فروگذار نیست. بیشترین وهم و عمیقترین ترس جمهوری اسلامی سرمایه، از کارگران است. این رژیم بدرستی دشمن اصلی و قدرتمند خود را می شناسد و می داند که گورکنان اصلی اش چه کسانی هستند. می داند که بالاخره روزی با دست های توانمند کارگران متشکل، و توده های ستمدیده مردم، گورش کنده خواهد شد. می داند که سرانجام کارگران متشکل پیشاپیش گرسنگان، محرومان، ستمدیدگان و آزادیخواهان جامعه؛ علیه بساط سرکوب و جنایتش قیام خواهند کرد و بر ویرانه های ارکان حکومتی اش، ساختارها و ارکان نظامی انسانی را، بنیان خواهند گذاشت.
جمهوری اسلامی سرمایه، از خوف چنین قیام براندازانه ای به رهبری طبقه کارگر، بیشترین تلاشش را در این راستا بکار می گیرد که آحاد این طبقه گرد هم نیایند، متفرق و پراکنده باشند، شکل نگیرند، تشکل خود را نداشته باشند، همیشه گرسنه باشند، همواره کارشان نا امن باشد، همیشه تهدید بیکاری بر فراز سرشان بچرخد، غم نان شب مجال اندیشیدن به رفاه و توقع بیشتر را از آنها بگیرد، بیشتر از هرچیز به دستمزدهای عقب افتاده و گروگان گرفته شان فکر کنند، تعرض نکنند و از فرود آمدن چماق سرکوب بر سرشان هم نای اعتراض نداشته باشند.
جمهوری اسلامی، علیرغم اینکه بهم ریخته و نا منسجم و بحران زده است، اما می داند که برای چند صباحی بیشتر ماندن و برای زیادی عمر کردنش، باید بگیرد! شکنجه کند! اعدام کند! در محیط کار و زندگی توده های مردم، فضایی پلیسی و امنیتی حاکم نماید! طرح ها و ترفندهای تازه تری به میدان آورد! حراست و دوایر نهی از منکرش را فعال تر کند! قتلگاه کهریزک را بازسازی کند! و در عین حال بر بستر هرگونه تلاشی از سوی کارگران و اقشار ستمدیده جامعه برای بهم پیوستن و متحد شدن و سازمانیابی و متشکل شدن، سد و مانع ایجاد کند! تشکل های موجودشان را بهم بریزد! رهبران و فعالان جنبش کارگری و دیگر جنبش های رادیکال اجتماعی را زندان کند! در زندان هم دست از سرشان برندارد و علاوه بر شکنجه و آزارهای روزمره روحی و جسمی توسط جلادان زندان، از طریق قاتلان حرفه ای و چاقوکش های نوچه زندانبانان، با چاقو و تیزبر هم بجان زندانیان سیاسی بویژه رهبران و فعالان کارگری دربند، بیفتد!
رژیم، که از قیام توده های فرودست جامعه به رهبری طبقه کارگر در هراس است، می کوشد که با زیر نظر داشتن تحرکات کارگری، از سویی مانع شکل گیری هر گونه تشکل کارگری جدید شود و از سویی دیگر با توسل به توطئه هایی زمینه نابودی تشکل های کارگری موجود را هم فراهم کند!
این رژیم، با تحمیل بیشترین فشارهای روحی و جسمی بر کارگران و رهبران کارگری اسیر در زندانها، و با تعقیب و پیگیری چهره ها و فعالان کارگری در مراکز کار و درون تشکل های کارگری، می خواهد این پیام را به کارگران بدهد که: بهتر است دست از تلاش برای ایجاد تشکل های کارگری جدید و احیاء و فعال تر کردن تشکل های موجودشان بردارند.
جمهوری اسلامی سرمایه، به هر ترفندی دست می زند تا با ایجاد موانعی بر سر راه گرد هم آمدن های کارگران و فعالیت تشکل های مستقل کارگری شان، آنها را در وضعیتی قرار دهد که فرا تر از حفظ وضعیت موجودشان، توش و توانی برای تعرض و طرح مطالبات رفاهی و سیاسی بیشتر، نداشته باشند.
جمهوری اسلامی از ضعف جنبش کارگری استفاده می کند و در غیاب حضور قدرتمند طبقه کارگر متشکل، سیاست های سرکوبگرانه، ضد انسانی و ضد کارگری اش را در ابعادی وسیع بر این طبقه و کل جامعه تحمیل می نماید و پیشگیرانه دست به تعرض و تهاجم می زند تا از سوی طبقه کارگر مورد تعرض قرار نگیرد!
در غیاب حضور قدرتمند طبقه کارگر متشکل است که هنوز هم که هنوز است کسانی چون منصور اُسالو و ابراهیم مددی از رهبران و اعضای هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، کماکان در زندان بسر می برند و برای زهر چشم گرفتن از کارگران و تضعیف و نابودی تشکل های کارگری موجود و مشخصاً به اضمحلال کشاندن سندیکای شرکت واحد، اُسالو را با آن وضعیت جسمی نگران کننده ای که دارد، به بند معتادان و مبتلایان به بیماریهای عفونی و مسری منتقل می کنند! در غیاب حضور قدرتمند طبقه کارگر متشکل است که ـ سعید ترابیان و رضا شهابی ـ دو عضو دیگر از اعضای هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد را، بازداشت و روانه زندان می کنند!
در چنین شرایطی است که پژمان رحیمی، علی اخوان، کاوه گل محمدی، بهنام ابراهیم زاده از اعضای فعال چند تشکل مستقل کارگری دیگر نیز، به زندان و اجرای حکم شلاق محکوم می شوند. و عده ای از کارگران واحدهای کارگری دیگر هم با سوابق کار طولانی از کار تعلیق می شوند و به برخی دیگر از فعالان کارگری فعال در سندیکای شرکت واحد و چند تشکل کارگری دیگر هم، هشدار امنیتی می دهند و همزمان نیز سایت سندیکای شرکت واحد را فیلتر می کنند!
گو اینکه جمهوری اسلامی، در طول یک سال اخیر و با اوجگیری خیزش توده ای مردم، همواره تحرک اعتراضی کارگران را زیر نظر داشته است و هرازچندگاهی دسته دسته از فعالان کارگری را بازداشت و روانه زندان کرده است، اما در طول یکی دو ماه اخیر بویژه در آستانه سالگرد آغاز جنبش توده های مردم، ابعاد تعقیب و دستگیری کارگران و تلاش برای تضعیف و نابودی تشکل های کارگری را گسترده تر نموده است.
سوأل این است که چرا این روزها جمهوری اسلامی تشدید تعرض به تشکل های کارگری و رهبران و فعالان این تشکل ها را در دستور گذاشته است؟
در جواب باید گفت که جمهوری اسلامی خوب می داند که جنبش کارگری، علیرغم همه ضعف ها و کمبودهای موجودش، در طول یکسال اخیر روند رو به رشدی را پیموده است و اکنون از پتانسیل بالقوه قابل توجهی برخوردار است که اگر امکان یابد خود را جمع و جورتر کند و تشکل های موجودش را سر و سامان بیشتری بدهد و به اشکال دیگری از مبارزه روی آورد چه تهدید جدی و بزرگی برای این رژیم خواهد بود.
رژیم از بیم اینکه مبادا کارگران متشکل با ظرفیت دیگری به مصافش بیایند و با حضور اجتماعی خود بستر سرنگونی اش را هموارتر کنند، در یک اقدام پیشگیرانه می خواهد به ضرب زور و اختناق بر بستر پیشروی های جنبش کارگری، موانعی جدی ایجاد نماید و رفع خطر کند. از این روست که همزمان با سالگرد آغاز جنبش توده ای، فعالان کارگری را آماج گرفته است، نیمه های شب به خانه آنها یورش می برد و روز روشن به محل کارشان هجوم می آورد و دست بسته و کت بسته آنها را به شکنجه گاه های نامعلومی روانه می نماید!
شم سرمایه دارانه و ظرفیت جنایتکارانه اسلامی رژیم، به کارگزاران حکومتی می گوید که با هر تحرکی در جامعه، اول باید به سراغ کارگران و رهبران کارگری و تشکل های شان رفت. بی دلیل نیست که برای پیشگیری از هر رویدادی و در تلافی جویی های بعدی، تعقیب و پی گرد کارگران اولویت می یابد.
در همین یکی دو ماه اخیر که مصادف با اعتصاب عمومی مردم کردستان و فرا رسیدن سالگرد آغاز خیزش توده های مردم بود، نه تنها فشار مضاعفی بر زندانیان دربند بویژه فعالان چپ و کارگر را بیشتر کردند و رهبر کارگری و رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد – منصور اُسالو ـ را چندین بار تهدید و سرانجام به بند معتادان منتقل کردند، که عده دیگری از فعالان کارگری و اعضای تشکل های کارگری را احضار، دستگیر و روانه زندان نمودند.
جمهوری اسلامی، جایگاه و نقش کارگران متشکل و فعالان و رهبران کارگری را در توانمند کردن جنبش عمومی و سرنگونی طلبانه توده های مردم، می داند. می داند که با حضور متشکل کارگران در این جنبش، ارکان حکومت اش در هم ریخته می شود و روز مرگش فرا می رسد. از همین روست که با هر تحرک سیاسی، با هر اعتراض خیابانی، با فرا رسیدن هر مناسبتی، سریعاً و وسیعاً موج تعقیب و پی گرد و دستگیری کارگران و فعالان کارگری، چپ ها و سوسیالیست ها، راه می افتد!
این رژیم از آنجایی که می داند طبقه کارگر ایران هنوز نتوانسته است که در هیئت یک طبقه متشکل و سازمانیافته به میدان آید و کل ظرفیت تحول بخشش را به نمایش بگذارد، به هر ترتیب میکوشد نگذارد این ظرفیت بالقوه کارگران به فعل در آید، سازمان یابد، شکل گیرد و به میدان آید. اما علیرغم اینکه طبقه کارگر ایران در نتیجه اختناق و خفقان سیاسی تاریخی و سرکوب های همیشگی سرمایه و حکومت های سرمایه داری نتوانسته است حضور قدرتمند و متحدانه اش را به نمایش بگذارد، با این حال بی وقفه و پیوسته خود را به آن جایگاهی که شایسته اش می باشد نزدیک می کند. با اینکه نانش را گرو گرفته اند، و زندگی اش را به قعر تنگدستی تنزل داده اند، اما همواره به فکر این است که چگونه خود را از این زندگی فلاکت بار برهاند. بعضاً نیز تحرکات متشکل و متحدانه ای از خود نشان داده است که امیدوار کننده است. همین چند روز پیش و همزمان با دستگیری «سعید ترابیان» یکی دیگر از اعضای هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد بود، که رانندگان اتوبوس های تندرو خط یک این شرکت، در اعتراض به اصلاحیه ساعت کاری خود در «توقفگاه آزادی» ـ محلی که این اتوبوس ها در آن پارک می شوند ـ، اعتصاب کردند که تقریباً بلافاصله از سوی مدیر عامل شرکت، به کارگران اعتصابی اعلام شد که اصلاحیه ساعت کار منتفی شده است و از رانندگان خواسته شد با همان ساعت کار قبلی به کار خود ادامه دهند. رانندگان اعتصابی نیز خوشحال از اینکه اقدام متحدانه شان نتیجه بخش بوده است، هنگام خروج از توقفگاه، یکصدا فریاد آزادی منصور اُسالو رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد را سر دادند و خواستار آزادی بی قید و شرط او شدند. این نمونه موفق مبارزه متحدانه کارگری در دل یک واحد کارگری اتفاق می افتد، که همین رژیم در همین واحد کارگری توانسته است چهار عضو هیئت مدیره سندیکای این شرکت را پشت میله های زندان حبس کند. اگر رانندگان اتوبوس های خط یک این شرکت، با یک اعتصاب کوتاه مدت خود می توانند زیر بار ساعت کار تحمیلی مدیریت نروند، طبعاً اتحاد عمومی تر و همگانی تر کل کارگران شرکت واحد نیز می توانست مانع دستگیری و به زندان رفتن ترابیان و شهابی هم بشود!
واقعیت این است که اگر رژیم می دانست آن ۱۷۰۰۰ کارگری که فرمان حمل و نقل یک جمعیت ۱۲ میلیون نفری تهران و حومه را در دست دارند، همانند رانندگان اتوبوس های خط یک، یکپارچه و متحد و همدل اند، و در برابر اسارت همکاران خود متحدانه دست به اعتراض می زنند؛ به این آسانی نمی توانست رهبران یک تشکل سندیکایی ۱۷۰۰۰ نفری را سالها در زندان نگهدارد و آسانتر از آن اقدام به دستگیری اعضای دیگری از همین تشکل کارگری بنماید و بیم آن هم برود که بقیه اعضای هیئت مدیره نیز در لیست بازداشت های بعدی باشند!
طبعاً مکانیزم ها و محرک های ایجاد همبستگی کارگری بر سر هر خواستی یکسان نیست و گردهم آیی و عمل متحدانه کارگران ملزومات خود را می خواهند و به این سادگی ها نیست و آرزو های کارگری ما اراده گرایانه متحقق نمی گردند، اما کمونیست ها و فعالان کارگری لازم است بیشتر از پیش به راه های تحقق این آرزوها بیندیشند!
مستقل از اینکه طبقه کارگر ایران در مبارزه برای تحقق مطالبات صنفی خود و در تلاش برای سرنگونی این رژیم از چه وزنی برخوردار است و در چه موقعیتی قرار دارد، وجود و حضور و اعتراضش در این مقطع، تهدیدی جدی برای این رژیم است و بهمین دلیل هم هست که بیشتر از هر زمانی آماج شدیدترین حملات رژیم است.
مجموعه اقدامات تعرضی رژیم به کارگران و تشکل های کارگری آنها در طول دو ماه اخیر، جز تشدید فشار بیشتر بر جنبش کارگری و تلاش در به انفعال کشاندن رهبران کارگری و تحمیل سکوت به تشکل های موجود کارگری و تسلیم توده کارگران در گردن نهادن به فقر و فلاکت موجودی که از سوی سرمایه به آنها تحمیل می شود، نیست!
و اما چه باید کرد؟
بلاخره مادام که رژیم با حساسیت بسیار زیادی تحرکات کارگران را زیر نظر دارد و کماکان می گیرد و زندان می کند و به هر مناسبتی و با هر تحرک اجتماعی، یک راست سراغ فعالان کارگری و تشکل های کارگران می رود، کارگران لازم است تعرضات رژیم را، در شکل کارسازتری از مبارزه، یعنی: «اعتصاب و توف کار و توقف تولید»، پاسخ گویند!
در شرایطی که جمهوری اسلامی در هر تند پیچ سیاسی نوک تیز حمله اش را متوجه کارگران می کند و بی پروا آنها را باز داشت و روانه زندانها می کند، لازم است هر دستگیری در هر محیط کاری، با واکنش سریع وسیع ترین طیف های کارگری مواجه گردد. تدارک اعتصابات اخطاری، هشداری، و اشکال مؤثرتر مبارزه دیده شود، کمک های مالی گردآوری شوند، و یک بسیج عمومی و سراسری کارگری، راه افتد!
قطعاً جا افتادن و قوام گرفتن و همه گیر شدن اشکال مؤثرتر مبارزه، بویژه اعتصابات کارگری، یک شبه صورت نمی گیرد. کار صبورانه کارگران کمونیست و فعالان کارگری می خواهد و زمان می برد. اما همین امروز هم برای شروعش دیر است. دیگر اطلاعیه و بیانیه و طومارنویسی و اعتراضات خیابانی، آنقدرها کارساز نیستند! این رژیم رسواتر و افشاء شده تر از آنست که بتوان او را با افشاگری و محکوم کردن و اعتراضات خیابانی عقب نشاند.
واقعیت این است که این رژیم استبداد مذهبی سرمایه را، تنها با بخطر انداختن سود و سرمایه اش می توان عقب نشاند و از پای درآورد! قلب این نظام را که در مراکز اقتصادی و تولیدی اش می زند، باید نشانه گرفت! باید خود را برای تعرض به سرمایه و سود آماده کرد. باید خود را برای درهم ریختن شیرازه سیستم حکومتی و مختل کردن دم و دستگاه اداری آن آماده کرد! و این جز با توقف کار، اعتصابات عمومی و سراسری، عملی نیست. تنها در این صورت است که می توان این رژیم جنایتکار و مستبد را پس زد و عقب نشاند و بستر سرنگونی اش را هموار کرد! تا زمانی که طبقه کارگر با این حربه به میدان نیامده باشد، جمهوری اسلامی علیرغم هر زخمی که در نتیجه مبارزات همه سویه کارگران و توده های مردم بر تن داشته باشد؛ کماکان زنده است، کماکان دستگیر می کند، کماکان زندان می کند، و همچنان سرمایه می چرخد و سود می اندوزد.
هنوز کارگران، این خالقان ثروت جامعه، متشکل و سازمانیافته مثل طبقه در عرصه کار به میدان نیامده اند تا با دست از کار کشیدن، با خواباندن مراکز تولید، با وارد آوردن ضربات اقتصادی؛ به صاحبان سرمایه اعلام کنند که: بهشت شان را جهنم خواهند کرد! هنوز به سرمایه داران و دولت حامی آنها اعلام نکرده اند شما اگر کارگر شرکت واحد و دیگر فعالان کارگری را زندان و اخراج کنید، بقیه ما در شرکت نفت، در خودروسازی ها، در اسکله ها، در بنادر، دست از کار خواهیم کشید! تولید را متوقف خواهیم کرد! انبار نمی کنیم! بار نمی زنیم! تخلیه نمی کنیم! حمل و نقل نمی کنیم! و بهشت سرمایه تان را دوزخ می کنیم! این اتفاقات باید بیفتد تا جمهوری اسلامی جرأت نکند هم دستمزد کارگر را گروگان گیرد، هم آزادی اش را سلب کند، هم تشکل اش را زیر ضرب گیرد، و هم روانه زندانش کند، و تازه در زندان هم از طریق نوچه های جلادان زندان، بجانش بیفتد! این اتفاقات باید بیفتد تا این رژیم جرأت نکند به آسانی سراغ کارگران برود، رهبران و فعالان کارگری را شکار کند و به نقاط نامعلومی ببرد، و در شکنجه گاه های مخفی و علنی اش اذیت و آزارشان دهد!
وارد شدن به چنین فازی از مبارزه، پیشروی کارگران بسوی تشکل یابی هر چه سریع تر و سازمانیافتگی هر چه گسترده تری را می طلبد. از اینرو لازم است از سوی کارگران کمونیست و پیشرو و فعالان کارگری، بیشترین انرژی ها در این راستا بکار افتد و شکل کار سازتر مبارزه یعنی: «اعتصاب» به مجموع اشکال دیگر مبارزه کارگران و مزد بگیران جامعه، افزوده گردد و عملاً بکار گرفته شود.
واقعیت این است که این رژیم تا وقتی که منافع اقتصادی اش از گزند تعرض کارگران در امان است، و صاحبان سرمایه از این بابت خطری جدی احساس نکنند، کماکان با اجرای سناریوهای تاکنونی اش به اشکال دیگر مبارزه کارگران، اعتناء چندانی نخواهد داشت و کماکان رهبران و فعالان کارگری را در اسارت نگه می دارد و اگر امروز به هر دلیل دو تن از آنها را آزاد کند، فردا بیست تن دیگر را به بند می کشد
نوشته ی : عطا خلقی
برگرفته ازجهان امروز-ارگان سیاسی حزب کمونیست ایران



تکثیراز جهانگیر محبی
ارسال به: اعضای گروه یاهو،گوگل،شخصیتهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی
هنری،سازمانها،احزاب،نشریات،رادیوها،تلویزیونها،انجمنهای
زنان-دانشجویان-دانش آموزان-معلمان-روزنامه نگاران
وبلاگ نویسان-نویسندگان،سندیکاهای کارگری
و سایت ها در داخل و خارج از کشور